دانلود آهنگ هوار هوار از فتانه
از زود تسلیم شدنم خوشحالم، وقتی که نگاه پرتمناي آریا رو به روي خودم دیدم ولی صداي پر
حسرت رو شنیدم. مگه چه ایرادي داشت پیش قدم شدنم وقتی که صداش دلخوري رو فریاد میزد؟
همیشه مامانم بهم گوشزد میکرد که زنی میتونه زندگی شو اداره کنه که نیازهاي شوهرشو بفهمه،
این نیازها فقط به بستر ختم نمیشه، این نیاز یعنی محبت کردن، یعنی وفادار موندن، یعنی زن
زندگی بودن. حالا که آریا برگشته بود، حالا که مطمئن شده بودم بهش علاقمندم، حالا که دل
بهش داده بودم، باید تلاش می کردم براي اداره ي این زندگی به هم ریخته، باید ت به خرج
میدادم براي نگه داشتن این آریاي مهربون شده، باید زنیت خرج می کردم براي دلبري از مرد
پرتجربم.
اما در آخر نتونستم جلوي انقباض ماهیچه هاي بدنمو بگیرم، ترسیدم، ترسیدم از دوباره تحقیر شدن،
ترسیدم از پس زده شدن. چشم روي هم فشار دادم تا اشکم سرازیر نشه، اما برخلاف تصورم، برعکس
شب اول، منو میون بازوهاش کشید، دست به دور کمرم پیچید: اینجا باشی، خیالم راحت تره.
آزاد شدن تموم ماهیچه هاي گرفته شده، سرش میون موهام فرو رفت: همیشه اینقدر نزدیکم بمون.
نتونستم جلوي بغض صدامو بگیرم: میدونی اونشب چقدر اذیت.
میون حرفم پرید، دستش نوازش کرد کمرمو: حرف اون شبو نزن، تموم شد رفت. من عوض شدم، تو
هم فرق کردي، دیگه اون آدما نیستیم، پس یادشو بریز دور.
مثل همیشه عذرخواهی نکرد، معذرت میخوام جزء دایره لغاتش نبود، اما همین حرفاي نصف نیمش،
همین که الان میون دستاشم یعنی قرار نیست اون شب تکرار بشه. راضی بودم به این عذرخواهی پر
از غرورش.
درباره این سایت