دانلود آهنگ نفرین از فتانه
نه مطمئنا نه، قاشقو بدون هیچ میلی توي برنج زدمو توي دهانم گذاشتم. امیر زد به بازوم: آریا اون
دوغو بده این طرف.
بطري دوغو به سمتش گرفتم، باید با این زندگی چیکار میکردم؟ ادامش میدادم در شرایطی که
میدونستم من مرد ناز کشیدن نیستم؟ یا رهاش میکردم وقتی که میدونستم ته دلم حسی نسبت به
مریم دارم؟ چیکار باید میکردم با حسی که هیچ شناختی ازش نداشتم؟ نه مثل عشقم به شیوا تند و
دوآتیشه بود و نه مثل زیبا و پري فقط در حد خوشگذرونی و خوابوندن نیازهاي غریزیم.
مریم از سفره یک بار مصرف کنار کشید: ممنون به زحمت افتادین.
فریبا نگاهی به بشقاب مریم انداخت: مریم جون دوست نداشتی؟ آریا جون چرا براي مریمم غذاي
موردعلاقه ي خودتو سفارش دادي؟
مریم سربلند کرد: نه عزیزم، منم کوبیده دوست دارم فقط از صبح کلی چیز خوردم الان دیگه میلم
به غذا نمیکشه.
دلم میخواست ظرف غذا رو تو مغز سرش میکوبیدم وقتی که به صداش ناز میبخشید و نگاه باربدو با
خودش همراه میکرد. قاشقوپراز برنج کردمو با حرص جویدم. به درك که ناراحت شده، نمیتونم که
هی نازشو بکشم.
منتظر بودم تا هرچه زودتر بساط غذا خوردنشون تموم بشه، تا راحت بشیم از شر این کوهنوردي
کذایی. حالم از هرچی دورهمی بهم خورد، باید مدام مواظب میبودم مریم کج نره، مریم راست نره،
مریم ناراحت نشه، باربد به مریم نگاه نکنه، گند کشیده بود به گردشی که همیشه با خیال راحت و
خوشی به پایان میرسوندمش. اشتباه محض بود دل بستن به دختر نازك نارنجی مثل مریم، چه
خوب که زودتر فهمیدمو ادامه ندادم این بازي احمقانه رو.
از توي آینه مریمو دید زدم، هنوزم باد کرده بود و دست به بغل نشسته بود و بیرونو تماشا میکرد.
پوزخندي زدم، به درك که بدش اومده ، لابد منتظره التماسش کنم، عمرا.
با حرف آرتا چشم از مریم گرفتمو به خیابون روبروم دوختم: آریا برو سمت خونه ي فرانک، میخوام
بچه ها رو پیش خودم بیارمشون.
پشت چراغ قرمز ایستادم: کی میري؟
درباره این سایت