دانلود آهنگ سالار از فتانه
شهاب ساعتشو نگاه کرد: نه دیگه نزدیک ظهره، بالاتر رفتن فایده اي نداره.
تارا پرسید: پس چیکار کنیم؟
امیر صداشو صاف کرد: من میگم، شما سفارشاتونو بگید، یکی بره از یکی از رستورانا بخره و بیاره
همینجا.
نظر امیر تصویب شد، مریم بلاخره سکوتشو شکست: نازنین جان شما چی میخوري؟
چرا حس میکردم صداش میلرزه؟ نازنین موهاي طلایی رنگشو به داخل شالش فرستاد: من برا ناهار
نمی مونم، قراره شوهرخالم بیاد دنبالمون
امیر دخالت کرد: تنها اومدین کوه؟
نازنین ملیح خندید: نه با پسردایی هام اومدم، الانم نمیدونم کجان. فقط خبر دادم که پیش دوستمم.
سفارشها گرفته شد و باربد، رامتین و شهروز رفتن براي گرفتن غذا. گوشی نازنین به صدا دراومد:
بله؟
گوش داد به اون طرف خط: باشه تا شما برسین، منم میام پایین.
آرتا تعارفی زد: نازنین خانوم، برا ناهار بمونید، موقع برگشتن شما رو میرسونیم.
امیر تایید کرد: بله، ماشین ما خالیه، میرسونیمتون.
غرغر کردم: ماشینشون کیپ تا کیپ پره، مهمونم دعوت میکنه، پسره خود شیرین.
اما نازنین تموم پیشنهاداتو رد کرد: نه ممنون، بااجازتون من برم، تادیر نشده.
مریم به احترامش بلند شد، نازنینو دربرگرفت: مریم جون، بهم تلفن بزن باهم حرف بزنیم، فرصت
نشد از شکوه و صبا برات تعریف کنم. تلفنی بهت میگم.
حسودیم شد به نازنینی که مریم بین دستاش گرفته بودش،درحالیکه مریم حتی یکبار به سمت من
نیومده بود. مریم دستی به کمرش زد: خوشحال شدم دیدمت، باشه در اولین فرصت تماس میگیرم.
*****
کبابو تیکه کردم، زیر چشمی مریمو پاییدم، با غذاش بازي بازي میکرد اما دریغ از اینکه چیزي
بخوره. نفسمو بیرون دادم، چقدر زود بهش بر میخورد و چقد دیر فراموش میکرد، میتونستم تا آخر
عمرم این رفتارشو تحمل کنم؟ زیادي بعضی چیزها رو کش میداد، میتونستم بخاطر هر اتفاقی تا
چندین روز منتشو بکشم؟
درباره این سایت